امشب بیشتر از همیشه دلتنگم.

حوصله ام برفی ست با یک عالمه قندیل دلتنگی از گوشه دلم آویزان.

دلتنگی من اندازه ندارد... درست مثل احساسم به تو.

آری

عادت کرده ام هر شب ؛ به تاریکی اتاقم و به نگاه کردن عکس های تو...

هیچ لالایی مرا نمی خواباند، باید خودت باشی ... آنوقت بی آنکه دلم بفهمد در کنارت خوابش می گیرد. چه میدانی که حضورت در قلبم مثل نفس کشیدن است... آرام ؛ بی صدا ؛ اما همیشگی.

 

هر روز دلم تنگ تر می شود . برای خنده هایت ، برای چشم هایت ، برای حرف زدن هایت ، برای تکیه کلام هایت که نمی دانی فقط تکیه کلام تو نیست؛ من به آن ها تکیه داده ام.

و خیالت

و خیالت در اعماق قلبم همچون چهره ماه است که بر دل برکه می نشیند و هیچ دستی توان بیرون انداختنش را ندارد.

اما می دانی جانا

امشب دلم یکم خودت را خواست ؛ نه خیالت را...

 

+(صرفا عاشقانه)