پاییز دلگیر نیست،دلم گیر پاییز است!!
غروب جمعه باشد یا شنبه، مگر فرقی دارد؟ وقتی هر دو یادآور رفتن پاییز و باران اند. همیشه احساسم این بوده که پاییز دردانه فصل خداست و او ابرهای پاییزی اش را می گریاند تا شکسته شدن بغض ها و ریخته شدن اشک هایی که مدتها بود باید اتفاق می افتاد، غریب نباشند.
راستش پاییز رنگ و بوی دیگری دارد ، رنگ و بویی از جنس قدم زدن با صمیمی ترین دوستت ؛ خیس شدن زیر بارن و بعد خوردن دو فنجان چای داغ با چاشنی خنده هایی از ته دلمان.
پاییز احساس دیگری دارد ، احساسی که آنقدر قدرتمند است که می تواند مرا در خود تنهایی ام ساعت ها بر روی همان نیمکت همیشگی بنشاند و با غرش های سهمگین ابرها به رویاها و آرزوهایم پرواز دهد.
چگونه می شود پاییز باشد و به صدای خش خش برگ های زرد و نارنجی که در زیر پایت افتاده دل ندهی؟
چگونه می شود پاییز باشد و به صدای نم نم باران که بوسه می زند بر بی رنگی شیشه دل نسپرد؟
آری. فصل قشنگیست پاییز ؛ دل به دلش که بدهی پر از رنگ های دلچسپ می شوی.
اما این روزها میان این همه تاریکی پشت پنجره ی دیوار رویاها ، راه رفتن پاییز در زیر نور مهتاب را نگاه می کنم.
دیگر فرصتی برایش نمانده.
پاییز ! آرام آرام قدم بردار ؛ تو فصل عاشقانه هایی.
سلام !!
ممنون از مطالب خوبتون
لطفا وبلاگ ما رو هم ببینید و دنبال کنید .
hamdamha.blog.ir
تشکر
امسال پاییز مزخرفی بود واسه من ،همش تو خونه بودم:(
منم از اون پیاده روی ها میخوام:/
n بار تو این بلوار پیاده روی کردم. دوسش دارم.خصوصا وقتی حوضچه هاش پره وبرگا
میریزه توی اب.